چگونه در اوقات فراغت خود يك مدل اقتصادي بسازيد
هال واريان
(نسخه 2009)
برگردان: مريم سليماني موحد
اكثر كارهاي من در حوزهي اقتصاد شامل ساختن مدلهاي نظري است. در طي سالها، برخي روشها براي انجام اين كار بهوجود آوردم كه ممكن است براي كسانيكه در آرزوي انجام چنين كاري هستند، ارزشمند و مفيد باشد. در واقعيت اين فرايند بسيار تصادفيتر و غيرمنتظرهتر از توضيح ارائه شده است، زيرا مدل تحقيقي كه توضيح داده شده است، بيشتر شبيه مدلهاي اقتصادي كه طراحي كردم، حالت ايدهآلي از واقعيت است. ولي احتمالاً تماس كافي با واقعيت لازم است تا اين تعريف را مفيد كند و اميدوارم اين مورد براي مدلهاي اقتصادي خودم هم صحيح باشد.
1- گرفتن ايده
اولين مرحله، گرفتن ايده است كه در كل كار سختي نيست. تنها رمز و راز اين مرحله، گرفتن يك ايدهي خوب است. راه انجام اين كار هم روبرو شدن با ايدههاي بسيار بسيار زياد و جدا كردن ايدههايي كه خوب نيستند، از ميان آنها ميباشد.
ولي مسأله اين است كه ايدهها را از كجا بگيريم. اكثر دانشجويان كارشناسي ارشد متقاعد شدهاند كه راه گرفتن ايده، خواندن مقالات مجلات است. البته اين درست است كه شما ميتوانيد از مقالات مجلات خيلي چيزها مثل تكنيك، دانش و خيلي چيزهاي درست ديگر را ياد بگيريد، اما آنوقت شما بيشترين زمان را تنها براي گرفتن ايدهي ديگران خواهيد گذراند. درست است، آنها ممكن است سرنخها و اطلاعات استفاده نشدهي بسياري داشته باشند كه بتوانيد از آنها استفاده كنيد، اما دليلي كه نويسنده از اين موارد استفاده نكرده و به آنها نپرداخته، ممكن است اين باشد كه مدتي دربارهي آنها انديشيده ولي نتوانسته است كشف كند كه با آنها چه كند، يا به اين نتيجه رسيده است كه آنها بسيار خستهكننده و ملال آور هستند (اين يعني كه شما هم مثل او خودتان را در همان وضعيت خواهيد ديد).
پيشنهاد من تا اندازهاي متفاوت است: من فكر ميكنم كه شما بايد ايدهي خودتان را بيرون از مقالات علمي، مثلاً در روزنامهها، مجلات، گفتگوهاي روزمره، برنامههاي راديو و تلويزيون بيابيد. هنگاميكه روزنامهاي را مطالعه ميكنيد، به دنبال مقالاتي پيرامون اقتصاد بگرديد... و سپس به مطالب غير اقتصادي نگاه كنيد، چرا كه اغلب اوقات آنها هم ميتوانند اقتصادي باشند. مجلات معمولاً از روزنامهها بهترند، چون با عمق بيشتري به موضوعات ميپردازند. از سوي ديگر يك تحليل سطحي ميتواند برانگيزانندهتر و مهيجتر باشد: هيچچيزي مثل يك استدلال غلط نميتواند انگيزهي تحقيق باشد.
مكالمات و گفتگوها، به خصوص با افرادي كه در كسب و كار تجاري هستند، اغلب بسيار مفيد است. تجارت، اغلب به شيوههاي مختلفي اداره ميشود، و اكثر آنها هرگز مقيد به تحليل اقتصادي سفت و سخت نيستند. البته بايد مراقب باشيد كه به هرچيز كه ميشنويد اطمينان نكنيد، اهالي كسب و كار معمولاً مجموعهاي از قواعد را براي بهتر كردن كسب و كار تجاري خويش ميشناسند، اما اغلب نميدانند اين قوانين از كجا آمده است يا چرا اين قواعد كار ميكند، چراكه اين دقيقاً همان چيزي است كه اقتصاددانان مايلند به آن پي ببرند.
در بسياري از موارد ايدههاي شما ميتواند برگرفته از زندگي و تجربيات شخصيتان باشد. يكي از بخشهاي مورد علاقه شخصي من مقالهاي است كه درمورد «يك مدل فروش» نوشتهام. آن موقع تصميم داشتم تلويزيون جديدي خريداري كنم، بنابراين براي پي بردن به حدود هزينهي آن در روزنامه به دنبال آگهيها بودم. دريافتم كه قيمتها به طور هفتگي تنها اندكي نوسان ميكنند. برايم اتفاق افتاده بود كه اينگونه با اقتصاد درگير شوم كه چرا قيمتها گاهي اوقات پايين نميآيند (مثلاً در طول دوره فروش) اما چرا هميشه بالا هستند. چه كسي آنقدر نادان است كه وقتي قيمت بالاست، خريد كند؛ درحاليكه ميداند كالاي مورد نظرش در برخي هفتهها حراج ميشود؟ ولي چنين افرادي هستند، وگرنه براي فروشگاهها هرگز قيمت بالا را سودآور نميدانستند. با چنين پيشزمينهاي، قادرم يك مدل فروش را بسازم. در مدل من دو نوع مشتري وجود دارند: مشتريان آگاه كه آگهيها را ميخوانند و مشتريان ناآگاه كه آگهي نميخوانند. فروشگاهها به دليل تبعيض قيمت ميان اين دو نوع مشتري حراج دارند.
زمانيكه من مدل را ايجاد ميكنم، دستيار پژوهشيام به دنبال قيمتهاي تلويزيون رنگي در اخبار مهم دو سالهي آن آربور ميگردد. اندازهي ذوق من در ايجاد الگوي قيمتگذاري شبيه آن اشتياقي بود كه براي چيزي داشتم كه مدلم پيشبيني ميكرد. و، البته، به دنبال از پيش بردن يك معاملهي بسيار خوب بودم، بر روي تلويزيوني كه سرانجام ميخريدم.
2- آيا ايدهي شما ارزشي را دنبال ميكند؟
حال فرض كنيم (كلمه مورد علاقهي اقتصاددانان) كه شما يك ايده داريد. چگونه ميفهميد كه اين ايده خوب است؟ اولين آزمون اين است كه سعي كنيد ايدهتان را به طريقي بيان كنيد كه يك غير اقتصاددان بتواند بفهمد. اگر نتوانستيد اين كار را بكنيد، احتمالاً ايدهي خيلي خوبي نيست. اگر بتوانيد آن را به شيوهاي بيان كنيد كه يك غيراقتصاددان بتواند درك كند، باز هم ممكن هست كه ايدهي ناچيزي باشد، ولي اقلاً ميتوان به آن اميدوار بود.
قبل از آنكه بكوشيد تصميم بگيريد كه ايدهتان درست است يا خير، بايد از خود بپرسيد آيا اين ايده جذاب است؟ اگر جالب و جذاب نبود، هيچكس علاقمند نيست بداند كه آيا درست است، يا خير. پس ايده را براي برخي افراد مطرح كنيد و ببينيد آيا آنها فكر ميكنند ارزشمند است يا خير. اگر اين ايده درست باشد، از آن به دنبال چه چيزي هستيد؟ آيا اين ايده مفاهيم بسياري دارد يا تنها يك بنبست است؟ هميشه به خاطر داشته باشيد كه كار كردن بر روي اين ايدهي خاص داراي هزينه فرصت است، شما ميتوانستيد وقتتان را بر ايدهي ديگري بگذاريد. مطمئن شويد كه منافع انتظاري، هزينهي فرصت را پوشش ميدهد. يكي از اهداف اوليهي تئوري اقتصادي، جمعآوري دانش است. بزرگترين تعريف اين است كه «آه، همانطور است كه اين تئوري ميگويد!». اين آن چيزي اسن كه شما به دنبال آن هستيد؛ «كار تك بعدي خوب» را فراموش كنيد و سعي كنيد جادوگر "آه"ها شويد.
3- خيلي زود به دنبال ادبيات موضوع نرويد.
اولين كاري كه اكثر دانشجويان كارشناسي ارشد انجام ميدهند، اين است كه به ادبيات موضوع هجوم ميآورند كه ببينند آيا كس ديگري در حال حاضر چنين ايدهاي دارد يا خير. به هرحال نظر من اين است كه قبل از نگاه كردن به ادبيات موضوع اندكي صبر كنيد. البته بالاخره كه شما به ادبيات موضوع مروري خواهيد داشت، ولي من فكر ميكنم اگر شما قبل از جستجوي اصولي در ادبيات موضوع، بر روي ايدهتان چند هفتهاي بيشتر كار كنيد، بهتر عمل خواهيد كرد. دلايل بسياري براي تأخير وجود دارد.
اول اينكه شما نياز به تمرين براي گسترش يك مدل داريد. حتي اگر شما بازتوليد چيزي را كه اكنون در ادبيات موضوع وجود دارد، عيناً به پايان برسانيد، با اين كار چيزهاي بسيار زيادي ياد خواهيد گرفت، و ميتوانيد احساس بسيار خوبي نسبت به خودتان داشته باشيد كه ايدهاي قابل چاپ را ايجاد كردهايد! (حتي اگر خودتان آن را چاپ نكرده باشيد...)
دوم اينكه، ممكن است با رويكردي متفاوت از آنچه در ادبيات موضوع است، بالا بياييد. اگر به آنچه ديگران انجام دادند نگاه كنيد، انديشههاي شما بيشتر با ديدگاههاي آنها شكل ميگيرد. احتمالاً ايدهي شما بيشتر اصيل خواهد بود اگر درست در آن غوطهور شويد و تلاش كنيد بينش خودتان را توسعه دهيد.
سوم، ايدههاي شما براي رشد نياز به زمان دارند، همينطور هرچه سريعتر ميخواهيد شروع به مدلسازي كنيد. وقتي ميخوانيد ديگران چه كردهاند، ايدههاي آنها ميتواند در تقابل با ايدههاي شما قرار گيرد و به طور اميدواركنندهاي چيز جديد و جالبي توليد كند.
4- ساختن مدل
اكنون از قسمت ادبيات موضوع ميگذريم و سعي ميكنيم به مدلسازي بپردازيم. خوشبختانه، تمام مدلهاي اقتصادي تقريباً شبيه هم هستند. در تمام آنها تعدادي بنگاه اقتصادي وجود دارند كه براي رسيدن به اهداف خود دست به انتخاب ميزنند. اين انتخابها بايد قيود متعددي را برآورده كنند، بنابراين چيزهايي تعديل ميشود تا تمام اين انتخابها را سازگار كند. اين ساختار اوليه، طرح حمله را پيشنهاد ميكند: چه كساني انتخاب ميكنند؟ با چه قيودي روبه رو هستند؟ آنها چگونه در تقابل با يكديگر عمل ميكنند؟ اگر انتخابها دوبهدو سازگار نباشند، چه چيزي تعديل شود؟
پرسيدن سؤالهاي اينچنيني كمك ميكند تا قسمتهاي مدل را بشناسيد. زمانيكه شما ايدهي نسبتاً خوبي از اين قسمتها داشتيد، ميتوانيد به مرحلهي بعد برويد. اكثر دانشجويان فكر ميكنند كه مرحلهي بعد اثبات يك قضيه يا اجراي يك برآورد است. نه! مرحلهي بعد كار كردن بر روي يك مثال است. سادهترين مثال، در يك دوره، با دو كالا، دو فرد، تابع مطلوبيت خطي را درنظر بگيريد، تا جايي كه به مثالي آنچنان ساده برسيد كه ببينيد چه چيزي اتفاق ميافتد.
همينكه يك مثال را ديديد، روي بعدي كار كنيد، و سپس روي يك مثال ديگر. ببينيد چه چيزي در مثالهاي شما معمول است. آيا چيز جالبي اتفاق ميافتد؟ وقتي مثالها به شما اشارهاي مختصر از روي داد را بدهد، آنگاه شما ميتوانيد يك مدل را روي كاغذ بياوريد. اينجا يك نصيحت نقادانه وجود دارد: "ساده گرفتن اين كار، احمقانه است". سادهترين مدل ممكن را كه ميتوانيد به آن فكر كنيد، بر روي كاغذ بياوريد و ببينيد آيا همان رفتار جالب را دارد. اگر داشت، سپس آن را هم سادهتر كنيد.
چندين سال پيش سميناري درمورد برخي تحقيقاتم داشتم. از يك مثال بسيار ساده شروع كردم. يكي از اساتيد حرفم را قطع كرد و گفت كه او چندين سال قبل بر روي چيزي شبيه اين كار كرده بود، ولي مدلش «بسيار بسيار پيچيده» بوده است. پاسخ دادم "مدل من هم در آغاز پيچيده بود، ولي آنقدر رويش كار كردم تا ساده شد!"
اين همان كاري است كه شما بايد انجام دهيد: آنقدر مداومت كنيد تا ساده شود. تمام نكتهي مدل اين است كه نمايش ساده شدهاي از واقعيت باشد. يك بار انيشتين گفت «هر چيزي بايد تا جايي كه ممكن است ساده باشد... ولي نه سادهتر.» يك مدل بايد نشان دهد كه چه چيزي در حال روي دادن است: مدل شما بايد تا قسمتهايي كه تنها براي كار كردن مدل لازم است، خلاصه شود.
اين كار مدت بسيار زيادي طول ميكشد. در اين راه معمولاً اشتباهات، انحرافات نا اميدكننده و ناشيگريهاي كلي وجود داشته باشد. ولي ادامه دهيد! اگر اين كار آساني بود، حتماً تا كنون انجام شده بود.
5- تعميم مدل
فرض كنيد كه در نهايت مدل خودتان را به سادهترين شكل ممكن ساختيد. در اين زمان احتمالاً مدل شما آنقدر ساده است كه جذابيت زيادي ندارد: اين تنها يك مثال براي يك موقعيت خاص است. ولي اگر شما مدل خود را تا جايي كه امكان دارد ساده ساخته باشيد، پس از آنكه بدانيد چه قسمتهاي كليدي موجب ميشود كه مدل كار كند، اكنون راحتتر ميتوانيد ببينيد چگونه آن را تعميم دهيد.
اينجا همان جايي است كه آموختههاي شما ميتواند كمكتان كند. در نهايت شما ميتوانيد از تمام آن فنوني كه در دانشگاه آموختهايد استفاده كنيد. اكثر اوقات شما دانشجويي بوديد كه احتمالاً مدلهاي متعارف مختلفي را مطالعه ميكرديد: چيزهايي مثل انتخاب مصرفكننده و توليدكننده، تعادل عمومي، تئوري بازي و غيره. شايد استاد به شما گفته بود كه اين مدلها بسيار مدلهاي عمومي هستند كه ميتوانند بسياري از حالات خاص را در برگيرند.
بله، تمام اينها درست است. در 50 سال گذشته اقتصاددانان مدلها و اصول بسيار عمومي را ايجاد كردند. اگر شما هم بتوانيد بسياري از نتايج مربوط به مدل عمومي را در حالت خاص به كار ببريد، تمام آن فنوني كه ياد گرفتيد ميتواند به شما كمك كند تا مدل خودتان را تحليل كنيد.
6- اشتباه كردن
اين فرايند (ساده براي گرفتن نتيجه، پيچيده براي ديدن اينكه چهقدر كلي است) راه خوبي براي فهميدن مدل شما است. اكثر اوقاتي كه من به مدلسازي ميگذرانم، درگير اين فرايند رفت و برگشتي هستم. در ميان راه، اشتباهات زيادي مرتكب ميشوم. به قول پيت هين :
"شاهراه دانش؟ ما ميتوانيم. اين ساده است.
همانطور كه ساده است ادا كنيم:
اِمممم... [صوت فكر كردن]
و اِمممم
و دو باره اِمممم
ولي كمتر
و كمتر
و كمتر."
اين تكرار رفت و برگشت در ساخت يك مدل شبيه سنگتراشي است: شما كمي اينطرف و كمي آنطرف را ميتراشيد، به اميد اينكه بفهميد واقعاً چه چيز درون آن قطعه سرسخت سنگ مرمر است. من عمداً از قياس با سنگتراشي استفاده كردم: مانند سنگتراشي قسمت بيشتر كار در ساختن مدل افزودن چيزي نيست، بلكه كم كردن آن است.
اين مفرحترين قسمت مدلسازي است، و ميتواند بسيار هيجانانگيز شود، وقتي فرم ايده واقعاً شكل بگيرد. من معمولاً در اين مرحله كمي گيج ميشوم؛ اما سعي ميكنم از صفحهي زرد زياد دور نشوم. سرانجام اگر خوش شانس باشيد، درونيترين كار مدل شما خودش معلوم ميشود، يعني شما هستهي سادهي رويداد را خواهيد ديد و همچنين خواهيد فهميد كه در واقعيت، پديده تا چه حد كلي است.
7- جستجوي ادبيات موضوع
در اين قسمت ميتوانيد جستجوي ادبيات موضوع را شروع كنيد. به اساتيد خود دربارهي آنچه كشف كردهايد بگوييد، در 9 مورد از 10 تا آنها به شما خواهند گفت به 1983 AER يا Econometrica 77 يا برخي كتابهاي درسي (كه ممكن است يكي از كتابهاي من باشد) مراجعه كنيد؛ و اغلب اوقات حق با آنها است. شما به آنجا مراجعه ميكنيد و مدل خودتان را ميبينيد؛ با اين تفاوت كه بهتر انجام شده، بهتر گسترش يافته و واضح و آشكار تر است.
آهاي، هيچكس نگفته كه پژوهش آسان است. ولي يك نكته است كه در آن شما واقعاً فرصت يادگيري چيزي را داريد؛ مقالات را با وقت بخوانيد و از خود بپرسيد "چرا من نتوانم آن كار را انجام دهم؟" اگر كسي با ايدهاي مشابه شما پيدا شد و اين ايده را بيشتر منتقل كرد، شما ميخواهيد ببينيد چه چيزي را از دست دادهايد.
از سوي ديگر، اگر واقعاً پندي كه به شما دادم را دنبال كنيد و مدلتان را ساده كنيد، چيزي بسيار واضحتر از رفتار كنوني را به دست ميآوريد. يا ممكن است چيزي كليتر را پيدا كنيد. اگر اينطور باشد، شما دانشي ارزنده داريد. نزد استاد راهنماي خويش بازگرديد و به او بگوييد چه چيزي را يافتهايد. ممكن است زاويهي جديد را بر يك ايده يافته باشيد، كه از بسط آن بسيار ارزشمندتر است. اگر اينطور بود، تبريك ميگويم؛ شما هرگز به چنين چيزي نميرسيديد اگر فوراً در ادبيات موضوع جستجو ميكرديد.
امكان دارد چيزي را كه كشف كرديد، در ادبيات موضوع نباشد. امكان بعدي اين است كه شما اشتباه كرده باشيد. ممكن است تحليل شما درست نباشد، يا ممكن است ايدهتان غيرعادي باشد. اينجا جايي است كه استاد راهنما ميتواند نقش بزرگي را بازي كند. اگر واقعاً تحليلتان را تا جايي كه امكان دارد، ساده كرده باشيد، اين (الف) كمتر امكان دارد كه اشتباه باشد؛ و (ب) هر خطايي كه بماند، يافتنش سادهتر است.
اين كار مرا به يك مشكل معمول ديگر مياندازد. وقتي براي چند ماه (يا حتي چند هفته) روي يك موضوع كار ميكنيد، به قول معروف بسياري از چشماندازها را از دست ميدهيد. شما تنها به كاري بسيار نزديك ميشويد تا يك عكس از آنچه روي ميدهد بگيريد. اين نبود چشمانداز يك يا دوشكل دارد: اول، ممكن است فكر كنيد چيزي واضح است، درحاليكه واقعاً نيست. آن چيز ممكن است براي شما واضح باشد، ولي شما ماهها روي اين موضوع انديشيدهايد؛ ممكن است براي كسانيكه توفيق تجربيات شما را نداشتهاند، خيلي هم واضح نباشد.
امكان ديگر اين است كه شما ممكن است فكر كنيد چيزي پيچيده است، درحاليكه واقعاً واضح است. شما به خاطر يك مسير پيچيده در جنگلي سرگردان شدهايد. شايد يك رد واضح خوب مثل چند ردپا در جاي ديگري هست كه شما به كلي آنها را گم كردهايد.
بنابراين در اين مرحله شما بايد قضاوت بيطرفانهاي بر كار خودتان داشته باشيد. با استاد راهنمايتان، همشاگرديها، همسر، دوست، همسايه، حيوان خانگي و... هر كسي كه ميتواند به شما گوش فرا دهد، صحبت كنيد. سپس آنچه شما پيدا خواهيد كرد اين است: آنها نظري در مورد چيزي كه شما ميگوييد، ندارند (به خصوص حيوان خانگيتان). بنابراين شما بايد بازگرديد و سعي كنيد چيزي را كه درموردش صحبت ميكنيد، كشف كنيد: ايدهي اساسي مدل شما چيست؟
8- برگزاري يك سمينار
پس از اينكه دوستان، بستگان، و حيوان دستآموزتان را تا حد مرگ خسته كرديد، سميناري بدهيد. اين واقعاً مرحلهي مهمي است؛ يعني هرچه بيشتر بتوانيد دربارهي كارتان صحبت كنيد، مقالهي نهاييتان بهتر خواهد شد. دليلش اين است كه صحبت كردن باعث ميشود شما دوباره از اول شروع كنيد. اگر بخواهيد شنوندگان به شما گوش فرا دهند، بايد ايدهتان را واضح، مختصر و سازمانيافته كنيد؛ همچنين تجربهاي كه با انجام آن كسب كرديد براي نوشتن مقالهتان بينهايت مفيد است.
من ايدههاي احمقانهي بسياري را شنيدم؛ اما با اين حال به آن پرداختم. بسياري از افراد هم به ايدههاي احمقانهي من گوش فرا ميدهند؛ همكارانم به اين كار ميپردازند و دانشجويان از آن تجربه كسب ميكنند. ولي اكثر مردم لزومي ندارد كه به شما گوش فرا دهند. آنها لازم نيست مقالهي شما را بخوانند. همچنين مجبور نيستند چكيده را كامل بخوانند، مگر اينكه براي اين كارشان دليلي داشته باشند.
اين يك شوك بزرگ براي اكثر دانشجويان كارشناسي ارشد است. آنها فكر ميكنند كه تنها به اين خاطر كه كار زيادي انجام دادند و فكر زيادي روي مقالهشان گذاشتند، بقيه مردم دنيا مجبورند به آنها توجه كنند. افسوس، چنين نيست. هرب سايمون ميگويد كه چيزي كه در دنياي مدرن اساساً كمياب است، نبود توجه است؛ و البته اين واقعيت است. تقاضاهايي براي توجه هر كسي وجود دارد، و اگر ميخواهيد كسي به شما توجه كند، بايد براي اين كار به آنها دليلي بدهيد. سمينار، راهي براي جلب توجه مردم است، بنابراين مطمئن شويد از اين فرصت براي اينكه مردم به شما توجه كنند، بهرهبرداري ميكنيد.
چيز مهم درمورد سمينار اين است كه شما عكسالعمل فوري شنوندگان را دريافت ميكنيد. آنها در برابر نوشتن چيزهاي زياد در مقاله، مانند نثر طولاني، يادداشت پيچيده و جزئيات خستهكننده صبور نخواهند بود. همچنين، چه باور داشته باشيد، چه نه، خوانندگان هم درمقابل چنين چيزهايي صبور نيستند! فوت و فن كار اين است كه از سمينار براي بيرون كردن چنين مواردي از مقالهتان استفاده كنيد، تا واقعاً خواننده را جلب كند.
كنترل شنوندگان
ديدهام كه ادعا شده است يكي از بزرگترين ترسهايي كه اكثر مردم دارند اين است كه در مقابل يك گروه صحبت كنند. فكر ميكنم اكثر دستياران اساتيد اين مشكل را دارند، ولي بعد از اينكه سالهاي زيادي درمقابل چندصد دانشجو سخنراني كردهاند، اين ترس از بين رفته است.
درحقيقت، سخنراني ميتواند صرفاً يك عادت شود (همانطور كه اغلب خانوادهام به من يادآوري ميكنند). طبق گفته آر. اچ. بينگ: «وقتي جوان بودم، بيشتر از آنكه به كسي گوش فرا دهم، درمورد رياضيات يك سخنراني ارائه ميكردم. اما اكنون كه پيرتر و پختهتر شدهام، بيشتر از آن كه به سخنان كسي گوش دهم، دو سخنراني ميكنم.» ارائه كردن سخنراني كمي شبيه به خوردن صدف خوراكي است. براي اولين بار، كمي شجاعت لازم دارد، ولي بعد از اينكه موفق به چشيدن آن شديد، توقف از خوردن آن سخت است.
يك سمينار سه قسمت دارد: مقدمه، متن، و نتيجهگيري. براي مقدمه مقدمه، پيشنهاد سادهاي دارم: تنها يك مقدمه نداشته باشيد. من سمينارهاي بسياري زيادي ديدم كه به دليل مقدمه بلند، متظاهر، و بيمحتوا ويران شدند. پيشنهاد من اين است: چند جمله درمورد شكل اصلي بگوييد و سپس وارد بحث اصلي شويد: به آنها نشان دهيد چه چيزي به دست آورديد و چرا اين دستاورد، مهم است.اولين دليلي كه يك راست بايد به موضوع اصلي بپردازيد اين است كه شنوندگان شما تنها بيست دقيقه از صحبت شما را به خاطر ميآورند و آن هم اغلب 20 دقيقهي اول است. پس اطمينان حاصل كنيد كه اطلاعات مفيدي را در آن 20 دقيقهي اول پوشش ميدهيد.
به عنوان نتيجهگيري، مسألهي غالب اين است كه بگذاريد سمينار به سكوت بگذرد. اين امر ميتواند يك گفتگوي خوب را از بين ببرد. من اغلب علاقمندم دو دقيقهي آخر را به خلاصهكردن كارهايم و علت نگراني شنوندگان بپردازم. پس از همهي اينها، اين چيزي است كه آنها ميقاپند، پس بايد به خوبي به آنها چيزي را بگوييد كه به آنها در تصوير كردن اين موضوع كمك ميكند.
امروزه هر كسي براي سخنراني از سرفصل استفاده ميكند. آن سوي اين كار اين است كه سمينار، چيز بداههاي نيست، بلكه سازماندهي بهتري دارد. پيشنهاد من اين است كه براي مقدمه، خود را به يك يا دو اسلايد و براي نتيجهگيري به يك اسلايد محدود كنيد. در اين صورت شما مجبور خواهيد شد مشاركت خود را زودتر از قبل اعلام كنيد. پس سرفصلهايتان را بزرگ كنيد؛ از فونت بزرگ استفاده كنيد و سعي نكنيد در هر اسلايد زياد صحبت كنيد.
دو چيز است كه در ارائهي سمينار بايد از آنها خودداري كنيد: نگذاريد شنوندگان به خواب بروند و نگذاريد كه خيلي هم سرزنده باشند. شما ميخواهيد شنوندگان چيزي را كه بايد، بگوييد. اگر آنها خواب باشند يا بيشتر از شما سخن بگويند، سخنان شما را گوش نخواهند داد. پس كنترل سمينارتان را از دست ندهيد!
كليد نگهداري كنترل، تشخيص زودهنگام قابل قبول بودن است. راه انجام آن هم اين است كه در ارائه، روي جزئيات بزرگ اولين نتيجهتان، يعني يك فرضيه، برآورد، نمودار، يا هر چيز ديگري برويد. هريك از جنبههاي نتيجهگيريتان را در جزئيات مشقتبار به گونهاي آرام و شمرده بيان كنيد كه هيچكس احتمالاً نتواند دچار بدفهمي شود. وقتي اين كار را انجام دهيد، حتماً سؤالاتي شبيه به اينها دريافت خواهيد كرد: «آيا اين به n بنگاه تعميم يافته است؟» يا «آيا شما ناهمساني واريانس را تصحيح كردهايد؟»
اگر شما پاسخ سؤال را ميدانيد، بازگرديد و آن را پاسخ بدهيد. اگر نميدانيد، يا سؤال كاملاً پرت است، بگوييد: «سؤال خوبي است؛ بگذاريد پس از اتمام سمينار به آن خواهم پرداخت.» (البته كه شما هرگز چنين كاري نخواهيد كرد.) از موضوع منحرف نشويد: نكتهي رفتن به نتايج اصلي با جزئيات زياد اين است كه قابل قبول بودن و اعتبار آن را تشخيص بدهيد.
وقتي نتايجتان را ارائه داديد و ديديد شنوندگان نكته را درك كردهاند، يعني سرهايشان به علامت توافق حركت ميكند، ميتوانيد به سراغ تعميم و جزئيات پيچيده برويد. اگر توانستيد ابتدا اعتبار كار خود را به خوبي نشان دهيد، اكنون ديگر شنوندگان هرچيز را كه شما بگوييد، باور ميكنند! البته هيچوقت از اين واقعيت سوء استفاده نكنيد، اما ميتوانيد از آن در ادامهي كارتان بهرهبرداري كنيد. دليل اصلي آغاز ساده اين است كه اگر شما از يك استدلال ظريف و حساس شروع كنيد، براي شنوندگان سخت است كه آن را درك كنند و شما هرگز واقعيت را نميفهميد.
وقتي صحبت كرديد، احياناً چند دقيقه را براي نوشتن سريع نكات بگذاريد: مثلاً اين كه درك چه چيزي براي مردم سخت بود؟ آنها چه سؤالاتي پرسيدند؟ چه پيشنهاداتي داشتند؟ چه منابعي در اختيار شما قرار دادند؟ ممكن است فكر كنيد اين نكات به ياد شما خواهند ماند، ولي معمولاً هميشه اينطور نيست. شنوندگان منبع بسيار مفيدي براي روشن كردن افكار شما هستند، بنابراين مطمئن شويد كه به خوبي از آن استفاده ميكنيد.
9- طراحي مقاله
امروزه اغلب افراد در كامپيوتر مينويسند. ميدانم كه كامپيوتر در وقت صرفهجويي ميكند: اين روزها من معمولاً آنقدر كار ميگيرم كه اگر از كامپيوتر استفاده نميكردم، از پا در ميآمدم.
فكر ميكنم بايد كمي وقت بگذارم و درمورد چگونگي استفاده از كامپيوتر صحبت كنم، نه به خاطر اين كه تنها چيز مهم است، بلكه به اين خاطر كه هيچ كس ديگري در اين مورد به عنوان يك امر معمول بحثي نكرده است. از آنجا كه من در امر كامپيوتر آماتور هستم، مردم هميشه از من ميپرسند از چه چيزي استفاده ميكنم، و تصور ميكنم با اشاره به اينموارد در اين مقاله ميتوانم در وقت صرفهجويي كنم. بي شك تمام اين موارد در طي سالها به غايت كهنه شدهاند، ولي اين هزينهي بودن در حاشيهي نقشهي تكنولوژي است.
من اكنون از يك ماشين يونيكس استفاده ميكنم، ولي اكثر آنچه من ميگويم دقيقاً با ساير محيطها كاربرد دارد. من يك پوشه با نام papers روي كامپيوترم دارم و زمانيكه شروع به كار بر موضوع جديد ميكنم، در آن پوشه يك زيرپوشه جديد ميسازم. (مثلاً اين مقاله در پوشه Papers/how-I-Work قرار دارد.) وقتي پوشهاي ميسازم، يك فايل متني ايجاد ميكنم (با فرمت .txt) كه شامل ايدهي اوليهام، عنوان خام، يا چنين چيزي ميباشد. مثلاً فايل متني اين مقاله اول به اين صورت وارد شد:
* روزنامه خواندن
* ساده كردن
* نوشتن و صحبت كردن
** اگر آنها را به صفحهي اول نبريد، آنها آن را نميخوانند
من اول كه كارم را شروع كردم، چنين متن يادداشتي ايجاد كردم تا روي يك موضوع كار كنم (سريعاً ايدهي اوليهام را كاملاً بدون جزئيات نوشتم). در روزها و هفتههاي بعد گاه و بيگاه به اين عنوان نگاه ميكردم. وقتي به آن نگاه ميكردم، چيزهايي را جابهجا ميكردم، چيزي را اضافه ميكردم و... به ندرت چيزي را كاملاً بيرون مياندازم. من تنها چيزها را به انتهاي فايل جابهجا ميكنم. پس از اينها، ممكن است آن يادداشتها را دوباره نياز داشته باشم.
پس از آن كه اين ايدهها را چندين هفته يا ماه سازماندهي كردم، براي نوشتن اولين پيشنويس آن آماده ميشوم. من معمولاً تلاش ميكنم اين كار را در يك يا دو روز انجام دهم، تا تازگي كار حفظ شود. معمولاً يادداشتها را در يك پنجره ميگذارم و مقاله را در پنجرهي ديگري قرار ميدهم تا برگردم و يادداشتها را در راستاي مقاله، به روز كنم.
در زمان نوشتن مقاله، دوهفته آن را كنار ميگذارم. مقالهها هم مانند پنير نياز دارند كمي بمانند تا مخمر آنها پخش شود و مزهاش بهتر شود. مهمتر اينكه اين كار به ذهن ناخودآگاه شما فرصتي جهت كار بر ايده را ميدهد، مثلاً ممكن است به چيزهايي فكر كنيد كه ذهن هوشيار شما فراموش كرده است.
وقتي به مقاله باز ميگردم، تلاش ميكنم آن را با يك ذهن جديد بخوانم، مثل كسي كه هرگز قبلاً آن را نديده است. در اندك مواردي، چيزي را كه ميخوانم دوست دارم، ولي معمولاً انتقادات زيادي را وارد ميدانم. هروقت بايد مكث كنم و بينديشم «چه معني ميدهد؟»، آن را دوباره مينويسم، مثلاً توضيح بيشتري اضافه ميكنم، يادداشت را عوض مي كنم، يا تا جايي كه لازم است، مقاله را وضحتر ميكنم. پس از انجام اين فرايند، اولين نسخه را اماده كردهام.
سپس اين پيشنويس را در يك سيستم كنترلي بازنگري بررسي ميكنم. اين يك قسمت از نرمافزاري است كه بازنگريهاي مقاله را ثبت ميكند و تمام تغييراتي كه شما انجام داديد ثبت ميكند و به شما اجازه بازگشت و ذخيره نسخه قبلي يك مقاله را ميدهد. من از قابليت rcs يونيكس استفاده مي كنم، اما ميدانم سيستمهاي ديگري هم براي اين كار هستند. سيستمهاي كنترل بازنگري، به خصوص زماني ارزشمندند كه شما با يك شريك نگارش كار ميكنيد، چون هرآنچه افراد انجام ميدهند و زمان آن را ثبت ميكند.
من دوباره فرايند را تكرار ميكنم؛ به اين صورت كه هفتهها يا ماهها مقاله را رها ميكنم، سپس بازميگردم، آن را با يك ذهن باز ميخوانم و طبق فرايند بالا آن را بازنگري ميكنم.
بازنگري، به خصوص بعد از ارائه سمينار مفيد است. نكاتي را كه بعد از سمينار بايد يادداشت ميكرديد، به خاطر ميآوريد؟ بر سر مقاله بنشينيد و سؤالات و پيشنهادات شنوندگان را مرور كنيد. آيا ميتوانيد به سؤالات آنها در مقالهتان پاسخ دهيد؟ آيا ميتوانيد اين پيشنهادات را تركيب و تلفيق كنيد؟ مطمئن شويد وقتي پيشنهادات شنوندگان را درنظر گرفتيد، يادداشتها، سرفصل، و اسلايدهايتان را هم اصلاح كنيد.
يكي از ابزارهاي بسيار مفيد، سيستم فهرستبندي است. اين سيستم، قسمتي از نرمافزاري است كه براي مديريت ليستي از منابع و مآخذ طراحي شده است. يك پايگاه اصلي منابع و مآخذ بر روي كامپيوتر شما ذخيره شده است، كه شما يك كلمه كليدي به هر مقاله اختصاص ميدهيد، مانند "Arrow70"، يا "ArrowRisk" وقتي خواستيد به يك مقاله ارجاع دهيد، از اين كلمات كليدي استفاده كنيد، به اين صورت كه مثلاً بنويسيد: \cite{Arrow70}. آنگاه برنامه فهرستبندي به دنبال اسم مناسب در پايگاه دادههاي شما ميگردد و آن را در فهرست منابع انتهاي مقاله شما قرار ميدهد.
سيستمي به نام BibTEX، اين كار را با TEX به خوبي انجام ميدهد. سيستمهاي متعدد ديگري هم هستند كه با بستههاي واژهپردازي ديگري كار ميكنند. بهترين كار اين است كه عادت كنيم با يك چنين سيستمي كار كنيم. در طول سالها شما يك فهرستبندي جامع براي زمينههاي كاريتان خواهيد ساخت.
ولي اولين بار از كجا منابعتان را دريافت كنيد؟ خب، يك راه، پرسيدن از مردم، استاد راهنما، همكلاسيها، دوستان و غيره است؛ البته اين سادهترين راه است. ولي اين روزها تعدادي پايگاه دادهي كامپيوتري آنلاين يا روي CD وجود دارد كه به شما اجازهي جستجوي آسان را ميدهد. شما ميتوانيد CD مجله ادبيات اقتصادي را باز كنيد و كلمهاي مانند "Price discrimination" را جستجو كنيد و با اين كار چكيدههاي مقالات چاپ شده شامل اين كلمه را در 10 سال اخير دريافت كنيد. همانطور كه در اين مقالات ميبينيد، تعدادي مقاله «كلاسيك» در آن ذكر شده است. ميتوانيد براي جستجوي اين مقالات كلاسيك به "شاخص ثبت علوم اجتماعي" مراجعه كنيد و تمام مقالات اخير را جستجو كنيد. اين فرايند با سرعت بيشتري به شما كمك ميكند تا فهرستبندي خود را به روز كنيد. شما هميشه ميتوانيد مقالات ثبتشده را به طور مستقيم از برنامه پايگاه دادهي فهرستبندي خودتان دانلود كنيد.
10- ساختار مقاله
يك لطيفه قديمي درباره مقالات علمي هست كه ميگويد: تمام مقالات علمي سه قسمت دارد؛ اولين قسمتش را همه ميفهمند، دومين قسمت آن را تنها قسمتي از خوانندگان ميتوانند بفهمند و قسمت آخر را هيچكس نميتواند بفهمد (يعني ببينيد چگونه خوانندگان متوجه ميشوند كه اين قسمت، بخش مهم كار است).
اشتباه بزرگي كه اين روزها نويسندگان ميكنند، رها كردن قسمت اول مقاله (يعني قسمتي كه همه ميتوانند بفهمند) است. درحاليكه مقدمه مهمترين بخش مقاله است. شما بايد خواننده را در اولين صفحه مجذوب كنيد. همچنين اگر آنها را در چند پاراگراف اول جذب نكنبد، هيچكسي اين مقاله را نميخواند. اگر واقعاً ميدانيد مقاله شما درباره چيست، توضيح دادن آن در دو پاراگراف براي خوانندگان كار سختي نيست.
پيشنهاد كليدي من اين است كه مقالهتان را مثل صحبت كردن خودتان در بياوريد، سر اصل مطلب برويد. از مثالها استفاده كنيد. آن را ساده كنيد. به مردم بگوييد كه چرا اين كار پس از انجام، مهم است. قسمتهاي خستهكننده را در ضميمه قرار دهيد. با يك خلاصه از كاري كه به اتمام رساندهايد، مقاله را تمام كنيد. اگر واقعاً مقاله خوبي نوشته باشيد، مردم مجبور نيستند به سمينار شما گوش فرا دهند تا بفهمند چه كار كردهايد؛ چون آنها همه چيز را در مقالهتان ميخوانند.
11- چه وقت مقاله را تمام كنيد؟
هنگامي كه كار ميكنيد، زماني ميتوانيد بگوييد داريد براي انتشار مقالهتان آماده ميشويد، كه در سمينارها متوجه شويد كه سؤالات مردم تمام شود. (يا حداقل مردمي كه مقالهتان را ميخوانند از سوال كردن دست برميدارند.) اگر از من ميپرسيد، اكنون زمان نوشتن سؤالات و پاسخگويي به آنها در مقالهتان است.
وقتي نظرتان را ارائه داديد، كار را تمام كنيد. بسياري از مقالات مدتهاي زيادي به طول ميانجامند. اخيراً گفتم كه مردم تنها 20 دقيقه از سمينار شما (اگر خوششانس باشيد)، و نيز تنها 10 صفحه از مقالهتان را به خاطر ميسپارند. شما بايد قادر باشيد اكثر آنچه ميخواهيد بگوييد در همين محدوده بيان كنيد.
همينكه مقالهتان نوشته شد، ميتوانيد آن را به يك مجله ارائه دهيد. من چيز زيادي ندارم كه در اين زمينه بگويم؛ دن همرمش مقاله خوبي در مورد فرايند اين كار نوشته است. تمام چيزي كه ميتوانم بگويم انعكاس توصيهي اوست كه قبل از فرستادن مقاله، به خوبي آن را ويرايش كنيد. هيچ چيز بيشتر از يافتن غلط تايپي، جا انداختن مراجع، و ويرايش درهم و برهم مقالات، يك ويراستار يا مراجعه كننده را دلزده نميكند.
12- نوشتن كتاب درسي
اكثر چيزهايي كه تا اينجا گفته شد، براي نوشتن مقالات بود. ولي فكر ميكنم بهتر است كمي دربارهي ساير نوشتارهايي كه انجام دادهام، مانند نوشتن كتب درسي، نيز صحبت كنم.
اولين كتاب درسي من، يعني تحليل اقتصاد خرد ، واقعاً برنامهريزي شده نبود، بلكه تنها يك اتفاق بود. وقتي براي اولين بار حرفهي تخصصيام را در سال 1973 در دانشگاه MIT آغاز كردم، از من خواسته شد كه درس اقتصاد خرد دوره كارشناسي سال اول را تدريس كنم. كتاب درسي مانند آنچه اكنون هست، حدود 20 صفحه از يادداشتهاي باب هال ، يا 40 صفحه از نوشتههاي دن مكفادن و سيد وينتر ، و معدودي از مقالات مجلات بود. متأسفانه اين يادداشتها كلي، و مقالات مجلات هم براي دانشجويان سال اول بسيار سنگين بودند. بنابراين من بايد خودم يادداشتهايي را براي دانشجويان مينوشتم.
سال اول، حدود 50 صفحه نوشتم؛ سال بعد 50 صفحه ديگر، و سال بعد 50 صفحه بعدي را به رشته تحرير درآوردم. دانشجوياني كه از آنها استفاده ميكردند بسيار ماهر بودند. آنها را به دقت ميخواندند و اشتباهاتم را به من ميگفتند؛ مثلاً اينكه كجا ابهام يا غلط دارد و كجا سنگين يا ساده است. من بيشتر موفقيت آن كتاب را به اين حقيقت مديونم كه قبل از منتقدين، اين كتاب در كلاس امتحان خود را پس داده بود.
در طول اين دوره به طور اتفاقي ريچارد همينگ را ديدم. او مهندس برقي بود كه كتابهاي متعددي نوشته بود. او يك نصيحت كليدي به من كرد: "مسائلي را كه ميخواهي دانشجويان پس از مطالعه كتاب قادر به حل آن باشند، جمعآوري كن و سپس كتابي بنويس كه به آنها آموزش دهد چگونه آن سؤالات را حل كنند".
اين نصيحت ارزشمندي بود و من از آن تاحدودي در تأليف كتب كارشناسي ارشد، و پس از آن در كتب كارشناسي پيروي كردم.
يك روز يك انتشاراتي به دفتر كارم آمد و (همانگونه كه هميشه ميپرسد) از من پرسيد: "آيا شما كتاب مينويسيد؟" من گفتم كه براي يك استاديار اين كار احمقانهاي است (ولي حقيقت اين بود كه من يادداشتهاي كلاسي داشتم كه طي سالها جمع شده بود).
چيز ديگري كه فهميدم اين بود كه انتشاراتيهاي زيادي به يادداشتهاي من علاقمند شده بودند. در سال 1977 يك ترم را در بركلي گذراندم و از آن فرصت براي شكل دادن يادداشتهايم استفاده كردم. موضوع شگفتانگيز براي من اين بود كه يادداشتها سرانجام كتاب شدند و پس از پايان به طور گستردهاي مورد استفاده قرار گرفتند. دومين ويراست آن را در 1983 انجام دادم و در سال 1987 بازنگري انجام دادم (ولي در عوض تصميم گرفتم كه يك كتاب درسي كارشناسي هم بنويسم).
به اين دليل ميخواستم يك كتاب كارشناسي بنويسم كه از كتب مورد استفادهام خسته شده بودم. كتابهاي بسياري را امتحان كرده بودم، ولي نمونه مورد پسندم را پيدا نكردم. به ياد ميآورم يك ترم نشسته بودم و از طراحي سؤال ميانترم خسته شده بودم، چون كتابي كه مورد استفاده قرار داده بودم آنقدر بيحركت و بيحس بود كه نميتوانستم مسألهاي پيدا كنم كه دانشجويان با استفاده از موارد ارائه شده در آن كتاب بتوانند حل كنند! در همان زمان فهميدم ميتوانم چيز بهتري بنويسم.
حدوداً همان زمان يكي از دانشجويان كارشناسي يك كتاب كار را با مارشا استيگم جمعآوري كرده بود كه فكر كنم "مسائلي در اقتصاد خرد" نام داشت. آن دانشجو متوجه شد اين كار در درك مفاهيم اقتصادي بسيار مفيد است، و من به ياد حرف همينگ در مورد نوشتن كتاب درسي افتادم. بنابراين از همكلاسيم تد برگستروم خواهش كردم كه در نوشتن يك كتاب درسي كمكم كند. تد همزمان با نوشتن كتاب درسي به تأليف سؤالات ميپرداخت و من بايد مطمئن ميشدم كه كتابم همهي مطالب لازم براي حل مسائل طراحيشده را دارد. من هم مسائلي طراحي ميكردم، ولي آنها به طور خودكار با متن كتاب درسي هماهنگ بودند، اما آن سؤالاتي كه تد طراحي ميكرد، در شكلگيري موضوعات كتاب نقش بيشتري داشت. اگر دانشجويان نميتوانستند مسائل را حل كنند، بايد توضيحاتي را اضافه ميكردم، همچنين اگر احياناً براي قسمتي نميتوانستيم سؤالي طراحي كنيم، پس احتمالاً آن قسمت اهميت لازم را براي درج در كتاب درسي نداشت.
اين خيلي بد است كه اكثر كتابهاي كار پس از تأليف كتابها نوشته ميشوند. نوشتن كتاب كار همانطور كه همينگ گفته بود، واقعاً قسمت بسيار مهم فرايند نوشتن است. شما ميخواهيد كه دانشجويان قادر باشند از مواردي كه به آنها ياد دادهايد، استفاده كنند، بنابراين اولين مرحله كار اين است كه بدانيد ميخواهيد آنها قادر به انجام چه چيزي باشند. مبهمترين كلمه در تدريس، "آموزش همراه با عمل" است، اما تا جايي كه به من مربوط ميشود، اين تنها راهي است كه بايد رفت.
متن كتاب درسي كارشناسي كاملاً موفق شد. همچنين كتاب كار دو يا سه برابر رقيبانش به فروش رسيد (كه نشان داد هنوز براي محصول باكيفيت در كتب درسي، بازاري هست).
13- خلاصه
گفتيم كه هر صحبتي بايد يك خلاصه داشته باشد، پس تصور ميكنم خودم هم بايد از پند خودم پيروي كنم. در اينجا نكاتي را كه برداشت كرديم، فهرست ميكنم:
• در دنياي اطراف به دنبال ايده بگرديد، نه در مجلات.
• اول مدل خود را تا حد ممكن آسان كنيد، سپس آن را تعميم دهيد.
• آخر از همه به سراغ ادبيات موضوع برويد، نه در ابتدا.
• بعد از سمينار خود مقالهتان را مدلسازي كنيد.
• وقتي نظر خود را نوشتيد، دست از كار بكشيد.
و اكنون نظرات من انجام شدند، پس وظيفهام تمام شد. حالا برويد و مدل بسازيد!
۱ نظر:
استاد با افتخار لینک شدید
ارسال یک نظر